Saturday 18 June 2011

اسطوره های ایران باستان - جهان باقی - هفت کشور

هفت کشور، هفت اقلیم یا سرزمین ایزدان


بنا بر روایت اسطوره های باستان، هفت کشور سرزمین ایزدان است. ایرانیان باستان، بر این باور بودند که مطابق سرزمین ایزدان در جهان باقی، سرزمینهای مجود در جهان فانی نیز به هفت قسمت تقسیم شده اند

در اسطوره های باستان، هفت کشور یا سرزمین ایزدان خطه وسیعی است که اطرافش را آسمانی کریستال مانند احاطه کرده است. بر سرزمین ایزدان، سلسله کوه هایی وجود دارند که به مانند کمربند عظیمی هفت کشور را فرا گرفته اند.  در مرکز هفت کشور، بلند ترین قله کوه بر فراز کوهستان "هارابرزایتی" قرار دارد. در اسطوره های باستان، این قله کوه تا سقف آسمان هفت کشور قد برفراشته و در اطرافش خورشید و ماه و ستارگان گرد آمده اند. از این قله، چهار رودخانه عظیم   به سمت دریای "وروکاشا" که در مرکز هفت اقلیم وجود دارد در جریان هستند

نامهای هفت اقلیم سرزمین ایزدان  به ترتیب : وروکاشا، ارزه، واروبراست، واروارشت، ساوه، فرادادافش و ویدادافش هستند. هر یک از قسمت های هفت کشور توسط رودخانه و جنگل های انبوه یا رشته کوهستان ها از هم جدا هستند
در مرکز هفت کشور، درخت "گاوکرنا" از میانه دریا سر برافراشته  و قد این درخت تا بلندای آسمان هفت اقلیم میرسد. در اسطوره های باستان به درخت  "گاوکرنا" درخت زندگی نیز میگویند زیرا این درخت ایزدی را پدر تمانی نباتات و حافظ  تخمه تمامی روییدنی های موجود میدانند
سیمرغ افسانهای باستان، پاسدار جاودانه درخت زندگیست و بر بلند ترین شاخه  این درخت  منزل دارد



ایرانیان باستان بر این باور بودند که شیره ای که از فشردن شاخه های درخت زندگی به دست میاید دارای خواص  فوق العاده ای است که میتواند به انسانها قدرت بدنی، قدرت فکری و حتی زندگی جاویدان اهدا کند. عده ای بر این باور بودند که عصاره حاصل ازشاخه های درخت زندگی میتواند هر زخمی را درمان ببخشد یا روان را به تن مردگان باز گرداند. در افسانه های شاهنامه، نوشدارویی که در اختیار کاووس شاه است و رستم پس از زخمی کردن فرزندش سهراب، آنرا به خواهش از پادشاه می طلبد از عصاره شاخه درخت زندگی بدست آماده است

اسطوره های ایران باستان - جهان باقی - مرده کشور- دوزخ



دوزخ

 

برای روان های تبهکار، "چینوت پل" به نظر قابل عبور می آید. اما، هنگامی که برای گذر، روان تبهکار اولین گام را بر روی پل چینوت میگذارد، سطح پل به ناگهان باریک میشود و لبه های تیز و برنده مانع عبور ایشان میشوند. دریک چشم بهم زدن، روان تبهکار توان ادامه راه را از دست میدهد و از فراز پل چینوت به قهقرای  نابودی سقوط میکند
 
دوزخ سرزمین جاودانه اهریمن و پتیاره گان است. تنها ایزدی که هرگز پای به درون دوزخ گذاشته است  "وحیو" یا "واتا" است که به خاطر ماموریت های ایزدی خویش جواز عبور موقت از دوزخ را همواره داشته است


دوزخ جایگاهی بی بر و خشک است. تصویر صحرای بیکرانی است که در زیر تابش مداوم خورشید سوزنده در تب و تاب است. روان تبهکاران در این مکان همنشین با دیو و دروج و سایر پتیارگان اهریمن کیش است. هر آنچه منش اهریمنی در ذات پتیارگان است بر روان تبهکاران مسلط  خواهد بود. آنچه ایشان در دوران حیات خود در جهان باقی از کنش های اهریمنی پاس داشته اند و بر دیگری روا داشته اند، در دوزخ  بر ایشان ادعای حاکمیت خواهد کرد


تنها روزانه امید برای روان های تبهکار، وجود پیشگویی هورمزد به هنگام  آفرینش است که بنابرآن اهریمن پس از شکست از نیروهای اهورایی نابود خواهد شد و روان های تبهکار در نهایت از بند پتیارگان رهایی مییابند تا برای همیشه خاموش شوند
 
به روایت اسطوره های باستان، دوزخ دارای دو قسمت است. قسمت فوقانی، که در معرض تابش سهمگین خورشید همواره گرم و سوزان است و دیو و دروج و سایر پتیارگان اهریمن کیش در آن مکان به بد کاری و آزار و شکنجه هر ره گذری که مییابند مشغولند. لیکن، در لایه های زیرین دوزخ، مکانی موجود است که از تابش  سوزان خورشید دوزخیان درامان است. در این مکان تاریکی مطلق حکم فرماست و گرمای سوزنده سطح بیرونی را، جایگزین، سرمای زمهریری است که جان و روان را به درد می آورد. در این مکان، هر گونه حسی به سرعت جای خود را به یک خلاء  درد آور ولی مطلق میدهد  به صورتی که حتی اگر روان های تبهکار دیگری در نزدیکی باشند، هرکسی خود را کاملا تنها احساس میکند. فرار از لایه های زیرین دوزخ تقریبا غیرممکن است




بنا بر روایات اسطوره ای، قبل از طغیان و فرار دیوان، لایه های زیرین دوزخ زندان این پتیارگان بوده است و دیواره های این مکان هنوز صیحه اهریمنی این پتیارگان را در خود حفظ کرده است. روان های تبهکاری که در لایه های زیرین دوزخ گرفتار میشوند، هرچند که تمامی حواس خود را از دست میدهند، لیکن ذره ذره روانشان از صیحه پتیارگان به رنج مینشیند

اسطوره های ایران باستان - جهان باقی - مرده کشور- گروتمان یا بهشت

گروتمان یا بهشت

بنا بر روایات باستانی، پس از مرگ، در زمان گذر نیکوکاران از"مرده کشور"، چینوت پل (پل صراط مسلمین) برای رستگاران پهن و فراخ می گردد. همچنین، پس از پایان محکمه ایزدان، در آن هنگامی که روان نیکو پای بر "چینوت پل" میگذارد، مناظر اطراف پل از دیدگان گذر کننده پنهان میشوند. اگر روان نیکوکاران از فراز "چینوت پل" به پایین نظر کند، تنها میتواند سرزمینی خشک اما دوردست را ببنیند. غالبا، فریاد "افتادگان" (دوزخیان) بگوش نیکوکاران نمیرسد
 
لیکن، گذر از چینوت پل، حتی برای روان نیکوکاران، میتواند پایان ناپذیر به نظر آید، مگر آنکه روان نیکوکار، با گامهای "قانون اشا" بر پل چینوت راه بسپارد. با بیاد آوردن "قانون اشا" (پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک) گذر از پل چینوت سریع و بی دغدغه خواهد بود. به هنگام گذر، روان نیکوکار، گام نخست را با تفکری نیکو بر میدارد، گام بعدی را با ادای کلامی نیکو بر پل چینوت میگذارد، و گام نهایی را با یاد آوری یا انجام عملی نیکو برمی دارد. پس از گام سوم، آخرین گام، روان نیکوکار را به انتهای پل چینوت می رساند
 

بنا بر روایات باستان، بر فراز "چینوت پل"، ماه و خورشید و ستارگان همزمان بر پهنه آسمان پدیدارند و اینگونه است در حین گذر از چینوت پل، روان نیکوکاران  درجهانی رویا گونه سیر میکند. که در گام نخست، روان نیکوکار در میانه شب آسمان می ایستد و در اطرافش، ستارگان پر نور تر از همیشه بر صفحه آسمان میدرخشند و صورفلکی آنگونه به تصویر کشیده میشوند که دیدارشان، برای روان نیکوکاران عجیب و آشنا است. در گام دوم، ماه نزدیک تر و در گام سوم خورشید نزدیک تر به روان خواهد بود. ترتیب نزدیکی ستارگان و ماه و خورشید به روان نیکوکار بستگی به کوله بار معنوی روان بشری دارد. هر چه وابستگی انسان در زمان حیات  به قوانین نیکویی ایزدان بیشتر بوده، ترتیب نزدیکی ستارگان، ماه و خورشید به روان در هنگام عبور نزدیک تر است. هر چه روان نیکوکار تر است به خورشید نزدیک تر خواهد بود و پس از ان به ماه و دیگر ستارگان



 قوانین ایزدان چیزی نیست مگر "قانون اشا" یا  پندار نیک ، گفتار نیک و کردار نیک. زمانی که روان بشری به کشور مردگان گذر میکند، اهمیتی ندارد که درطول زندگی فانی، در قالب کدامین آئین حاکم بر زمان و مکان زندگانی خویش اشا"" یا قوانین نیک ایزدان را پاس میداشته است. چرا که این قوانین میراث نیک ایزدان به جوامع بشری بوده و حتی پس از زوال آئین های کهن، در قالبی دیگرگونه همواره در دسترس همگان قرار داشته است. انسانهایی که در طول زندگی خویش پیرو پندارو گفتار و کردار نیک بوده اند به راحتی توان گذر از چینود پل را خواهند داشت.  در آخرین گام، روان نیکوکار به پایان "چینود پل" میرسد و از آنجا راه به گروتمان  یا بهشت جاویدان مییابد.

 
گروتمان جایگاه  ابدی  روانهای نیکوکار است که در طول حیات خود در جهان باقی آئین نیک ایزدان را با پندار و کردار و گفتار نیک پاس داشته اند. همچنین، گروتمان ، محل زندگی فرشتگان و فروهر هاست. گروتمان شهر بسیار زیبایی است که اهالی آن ملبس به زیبا ترین و فاخرترین  پوشاک هستند. در آنجا کوچکترین اثری از نیاز یا رنج نیست و همه ساکنان این مکان به نیکی و سعادت در کنار یکدیگر بسر میبرند. تنها تفاوت محسوسی که موجود است در میان رتبه نیک روانان است ، چرا که آنان که در طی زندگانی خویش در جهان فانی، میراث نیکی را بیش از دیگران ارج نهاده بودند، در جهان باقی برخودار از مقام و جایگاهی نیکو تر از سایرین هستند
 

Thursday 16 June 2011

اسطوره های ایران باستان - جهان باقی - مرده کشور- همیستگان یا برزخ



 همیستگان یا برزخ

سرزمین جاویدان، جهان باقی، آخرت یا خطه خدایان نام هایست است که در اسطوره های باستان به مقر ایزدان و جایگاه ابدی روان موجودات اطلاق میشود. این خطه به چند بخش گوناگون تقسیم شده که هر یک دارای خصوصیات مشخصی می باشند و جایگاه مقرری برای آفریدگان هستند.

همیستگان (برزخ)، بمعنای همواره یکسان و جاودانه آرام  است. 
به روایت اسطوره های باستان, در مرده کشور, برزخ جایگاه روان هایی است که در طی زندگانی خویش در تردید زیستند

کسانی که در طول زندگانی خود، بدی و خوبی را یکسان پاس داشتند در هنگام گذر به "مرده کشور"، پل چینوت را باریک، ولیکن  قابل عبورخواهند یافت. به هنگام عبور، صدای فریاد های پر رنج و درد افتادگان به گوش گذر کننده گان میرسند، فریادهایی جاودانه، مملو از رنج و دردمندی آنان که گذر از پل چینوت را ندانستند. روان هایی  که  از فراز پل چینوت نگاهی به قهقرا میفکنند، تنها صحرای عظیمی را مشاهده خواهند کرد که  مملو است از موجوداتی  کوچک و دردمند درحرکتی مداوم! ایشان، افتادگانند 

پس از عبور از پل چینوت،  روان را گذر بر سرزمینی است مسطح و فاقد هر گونه ویژگی، این مکان را سرای برزخ گویند که در پهلوی به آن نام همیستگان  داده اند. در زمانی که در ترازوی سنجش ایزدان، دستاورد  تبهکاری  و نیکوکاری  یکسان شد، ناگزیر، روان درگذشتگان نه از بخشایش فردوسی بهره مند گردد و نه از شکنجه دروغ در آزار باشد و جایگاه ابدیش در همیستگان قرار گیرد



همیستگان مکان خوشایندی نیست. به روایت اسطوره های باستان، همیستگان سر زمین پهناوری است که بر فراز آن تنها آسمان است و دیگر هیچ! بر این سرزمین، نه  خاک موجود هست و نه پناه گاهی برای آرامش ابدی روان مردگان. در همیستگان خورشید همچنان طلوع  و غروب میکند، اما طلوع خورشید خوشایند نیست، چرا که  پناهگاهی  برای فرار از گرمای تابش  یا سرمای غروب در دسترس نیست. اعتدال و آرامش  تنها زمانی  بر همیگستان حکم فرماست که خورشید نیمه برخواسته در حال طلوع یا نیمه نشسته در حال غروب است




روان را آرامشی ابدی در این مکان نیست، لیکن تنها معدودی  لب به شکایت خواهند  گشود، چرا که  روان سروران همیستگان، خاطره مشاهده  رنج افتادگان را به هنگام گذر از پل چینوت  همیشه به یاد خواهد داشت


اسطوره های ایران باستان - جهان باقی - مرده کشور- چینود پل



چینود پل یا پل صراط

بنا بر روایات باستان، روان انسانها  پس از مرگ از کالبد دور نمیشود  و تا سه شبانه روز, روان پیوست خود را با کالبد  حفظ می کند. حتی هنگامی که پیکره بی جان انسانی را به خاک می سپارند، روان همچنان ترک پیوند  نمی کند و در تماس با بدن باقی میماند

در طی  این سه شبانه روز روان نیکوکاران  مسرور است و روان  تبهکاران مغموم. در بامداد روز چهارم،  روان درگذشتگان، بهنگام  پگاهان،  به دروازه "پل چینود" خوانده میشود تا روان، با گذر از "چینود پل"، پاسخگوی پندار و گفتار و کردارهای خویش باشد

بنابر رویات باستان، "پل چینوت" به مانند  تیغی تیز و شمشیرگونه است که ابعاد آن هریک به اندازه نه نیزه است. این پل، برقله کوهی اساطیری  بلندی بنام «تیره» قرار دارد. "تیره کوه" بر بلند ترین قله کوه  البرز جای دارد و  پل چینوت از قله تیره کوه  تا به عرش کشیده شده است


به هنگام  گذر نیکوکاران، چنانچه، بر ترازوی عدالت،  نیکی  بر بدی سنگینی می کند،  تیغه پل چینوت به پهنا می‌ایستد،عریض و گشاده است و عبور از آن در سه گام که نماد پندار نیک ، گفتار نیک و کردار نیک است، روان نیکوکاران  به گروتمان (بهشت) میرسآند.

لیکن به زمان عبور تبهکاران، پل چینوت به تیغه می ایستد و باریک و برنده  است. روان بد کرداران  را گذری از این تیغه نیست، ایشان در سه گام که نماد اندیشه، گفتار و کردار بد است بریده شده و به دوزخ می‌افتد

 پل چینوت برای کسانی که در طول زندگانی خود، نیکی  و پلیدی  را یکسان پاس داشتند به صورت تیغه ای  باریک، ولیکن  قابل عبورخواهد بود ! این گروه در شش گام که تجلی  پندار وگفتار و  کردار نیک و بد است  به قرار گاه جاودانه  خویش که همیستگان یا برزخ است، میرسند

اسطوره های ایران باستان - سرزمین جاویدان یا جهان باقی - مرده کشور


مرده کشور 

سرزمین جاویدان، جهان باقی، آخرت یا خطه خدایان نام هایست که در اسطوره های باستان به مقر ایزدان اطلاق میشوند. این خطه به چند بخش گوناگون تقسیم شده که هر یک دارای خصوصیات مشخصی می باشند و جایگاه مقرری برای آفریدگان هستند

یکی از بخش های جهان باقی "مرده کشور" یا "سرزمین مردگان" است. ایرانیان باستان بر این باور بودند که پس از مرگ، روح  انسانها به یکی از بخش های سرزمین جاویدان فرستاده میشود. "مرده  کشور" نامی است  که 
در روایات باستان به جهان باقی اشاره دارد. چنین گفته میشود  که گذر روان  به مرده کشور پس از مرگ، گذری ناگزیر است. لیکن برای رسیدن به مرده کشور، گذرگاه های گوناگونی وجود دارند  که تاثیرپذیر از اعمال و رفتار انسانها در جهان فانی میباشند. کسانی که گام در راه بی بازگشت میگذارند، چگونگی زندگی ایشان در جهان فانی ، تعیین کننده گذرگاه ایشان در جهان باقی است

سفر به سرزمین مردگان از دروازه  پل  چینود (پل صراط) آغاز میشود. دروازه پل چینود ساخته شده از سنگ هایی عظیم و کهن است که که توسط قدرتی غیر قابل تسخیر به هم متصل هستند. روان هایی که قصد گذر از این دروازه را دارند اول با الاهه نگهبان پل چینود  "داینا" رو در رو میشوند! بنا بر روایات موجود ، در این رویا رویی، هر  کس،  الاهه نگهبان   را به هیبتی  دیگرگونه میبیند!  برخی وی را جوان و زیبا و برازنده ، و برخی دیگر وی را عجوزه ای زشت پیکر و ناخوشآیند میبینند. برای گذر از پل چینود، رودررویی با الاهه نگهبان داینا اجتناب ناپذیر است

به هنگام  رسیدن "داینا" در مقابل دروازه  چینود، پل چینود دور از دسترس بنظر می رسد. جلوه ظاهری الاهه نگهبان بستگی به دستاورد معنوی بیننده در جهان فانی دارد. نیکوکاران، الاهه نگهبان را به صورت زن جوان و زیبایی میبینند و هر چه کوله بار نیکویی بیننده پر بارتر باشد، در دیدگاه ایشان, زیبایی الاهه نگهبان افزون تر خواهد بود



لیکن، روان های تبهکار, الاهه نگهبان را به صورت عجوزه نفرت انگیز و زشتی میبینند و هر چه تبهکاری بیننده افزون باشد، جلوه زشی بر ایشان بیشتر است

حال اگر روانی، کوله باری از نیکی و تباهی به همراه داشته باشد ، الاهه نگهبان را  به  مقتضای دست آورد خود در هیبت  زنی میان سال زشت یا زیبا میبیند که بسیار معمولی به نظر می اید و شباهت زیادی  به انسانهای عادی دارد

پل چینوَت  یا چینود که در اشتودگاه اوستا به آن اشاره شده‌است، از دو بخش چینوت که در اوستایی بمعنی «جدا کننده» است و پِرِتو بمعنی «پل» تشکیل شده است و این پل جداکننده پرهیزکاران از بدکرداران است




Wednesday 15 June 2011

اسطوره های ایران باستان - بخش سوم - اشیاء افسانه ای - گرز فریدون



 گرز فریدون
 
بنا بر روایات های باستان، در دوران حاکمیت ضحاک ، فریدون تنها بازمانده حقیقی پادشاهان ایران زمین است که در دوران کودکی، با شیر گاو یکتا آفریده پرورش یافته و به همین سبب  از  قدرت و هوش برجسته ای برخورداراست. حال، در جستجویی که ضحاک برای یافتن و نابود کردن فریدون تدارک میبیند،  برای انتقام  گاو یکتا آفریده را که فریدون از شیر ان پرورش یافته بود میکشد.  زمانی که که فریدون از کنش ضحاک آگاهی مییابد،  گرزی آهنین میسازد که سر آن گرز را، برای قدردانی از موجودی که وی را در کودکی  یاوری داده،  شبیه به سر گاو یکتا آفریده میپردازد

پس پیوستن فریدون به کاوه آهنگر برای از میان بردن ضحاک و پیروزی در نبرد، فریدون  با گرز گاو سر به ضحاک ضربه میزند و وی را مغلوب می کند



بنا بر روایات های باستان، کسی که گرز فریدون را به دست بگیرد در نبرد با نیروهای اهریمنی یاری خواهد شد .

  ابزار و آلات دیگری با قدرت های مافوق طبیعی
در روایات های اسطوره ای وجود دارند به مانند: کمان آرش، زره پوش رستم  یا "ببره بایان" که از پوست ببر است، تخت پرنده وهمچنین روئین زره سیاوش

اسطوره های ایران باستان-بخش سوم-اشیاء افسانه ای- کلاهخود رستم

کلاهخود رستم

رستم یکی از از برجسته ترین فرزندان ایزدان ایران باستان است. داستانهای گوناگونی از نبرد این پهلوان اسطوره ای ایران باستان موجود است, لیکن سرچشمه اسطوره  "کلاهخود" از نبردی افسانه ای میان دیو سپید  و رستم سرچشمه میگیرد. در این نبرد ،پهلوان پارسی پس از پیروزی  سر از بدن دیو سپید جدا می کند و از ان برای خود کلاه خودی می سازد
در بعضی روایات، خواص مافوق طبیعی برای کلاه خود رستم درج شده است! برخی بر این باورند که هر ان کسی که از کلاه خود رستم استفاده کند، توان آگاهی یافتن از اتفاقاتی که در آینده نزدیک به وقوع میپیوندند را خواهد داشت و نیز با  پوشیدن کلاهخود قدرت بدنی ان شخص افزیش مییابد

اسطوره های ایران باستان - بخش سوم - اشیاء افسانه ای -- شمشیر زمرد نگار یا زمرد نشان



شمشیر زمرد نگار


بنا بر اسطوره های باستان, شمشیر زمرد نگار دارای تیغه خمیده است و دسته  آن به زمرد آذین شده  است. این سلاح جادویی خاصیت های متعددی دارد. از یک سو، این شمشیر، اسلحه مخوفی  در جنگ با نیروهای اهریمنی است و دیو و دروج را توان مقاومت در برابر ضربه این شمشیر نیست


از سوی دیگر, زخم های وارد شده توسط تیغه این شمشیر، تنها با استفاده از قدرت های مافوق طبیعی قابل التیام است. همچنین، این شمشیر، به نام شمشیر حقیقت نیز شناخته میشود و صاحب خود را از دروغ و مکر و جادو حفظ میکند





شمشیر زمرد نشان تنها به دست فرزندان ایزدان برنده و کارساز است و مگر به نام حقیقت یا برای برقراری نیکی ها قبل استفاده نیست. اگر این شمشیر به دست نیروهای اهریمنی بیفتد، کارایی و قدرت های افسانه ایش کاهش مییابد


 بنا بر روایت های باستان، این شمشیر از فلز نایابی ساخته شده است و تیغه ان همیشه براق و برنده است و نیازی به پرداخت ندارد

Monday 16 May 2011

اسطوره های ایران باستان - بخش سوم - اشیاء افسانه ای -- درفش کاویانی



درفش کاویانی

درفش کاویانی، درفش کاویان، درفش کابیان، درفش کافیان، درفش کاوان، اختر کاویانی، علم فریدون، درفش اسطوره‌ای ایران از عهد قدیم تا پایان ساسانیان که به گفتهٔ مورخین اسلامی هزار هزار (یک میلیون) سکهٔ طلا ارزش داشته‌است.

 درفش کاویانی در اساطیر ایران، اشاره  به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم ضحاک دارد . ضحاک ماردوش پادشاهی تازی نژاد است که بر ایرانیان حکمرانی میکند و  در اثر بی عدالتی و ظلمی که بر مردمان روا می دارد، روزی اهریمن بر شانه‌ هایش بوسه می‌زند و از جای بوسه‌ها  مارهایی می رویند. ضحاک برای اینکه زنده بماند باید روزانه مغز دو جوان را به مارها بدهد. اینچنین است که  هزاران جوان ایرانی طعمه جلادان ضحاک میشوند تا زمانی که  کاوه آهنگر،  کسی همه   فرزندانش قربانی مارها شده اند، بر علیه ضحاک قیام میکند. در این قیام,
کاوه،  پیش‌بند چرمی خود را بر سر چوبی می‌کند و آن را بالا می گیرد تا مردم گرد او جمع آیند. سپس با کمک مردم، کاخ فرمانروای ضحاک را در هم می کوبد و فریدون را بر تخت شاهی می نشاند.

پرچم کاوه آهنگر، درفش کاویانی، در آغاز تنها تکه چرمی بود که کاوه از آن به عنوان پیشبند آهنگری استفاده میکرده. پس از پیروزی مردم، 
فریدون  فرمان می دهد تا چرم پیش‌بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش بیارایند و زر و گوهر به آن بیافزایند و آن را درفش شاهی می خواند. و بدین شکل درفش کاویانی پدید آمد

  
بنا بر روایت های باستان، هرآن کسی که درفش کاویانی را در مبارزه با ظلم و ستم بر افرازد، شکست ناپذیر است. درفش کاوه نشان پیروزی عدالت و حقوق  مردمان در مبارزه با حکام ستمگر و حکومت های ستم پیشه است
l

بگفته مورخان، به هنگام حمله اعراب به ایران، در
جنگ قادسیه درفش کاویانی  به دست اعراب می افتد و چون آن را نزد عمر بن خطاب، خلیفه مسلمانان، می بردند، وی از گوهرها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود، دچار شگفتی شد و  دستورمیدهد  تا گوهرهای آنرا بردارند و باقی مانده آنرا بسوزانند 

اسطوره های ایران باستان - بخش سوم - اشیاء افسانه ای -- تیر سیمرغ

  
تیر سیمرغ

 به روایت اسطوره های باستان تیر سیمرغ، تیری است ساخته شده از چوب درخت گز که مزین به پری از سیمرغ است. این تیر در نبرد میان دو تن از فرزندان ایزدان، اسفندیار و رستم ، توسط سیمرغ به رستم  داده میشود تا  در نبرد با اسفندیار پیروز شود
 
اسفندیار خود از فرزندان ایزدان بوده و رویین ‌تنی است كه تنها از ناحیه چشم آسیب‌پذیر است، زیرا به هنگام کودکی، زمانی که توسط  زرتشت، در چشمه آب حیات  غسل داده میشده، بنا به غریزه كودكی چشمان خود را می بندد و آب حیات  چشمان او را لمس نمیکند

به روایت اسطوره های باستان، رستم با اسفندیار رویین تن به جنگ بر میخیزد اما توان غلبه بر اسفندیار را ندارد. پس از نبردی سنگین میان رستم و اسفندیارکه به شکست و زخمی شدن رستم می انجامد، زال، پدر رستم،از  سیمرغ افسانه ای  یاری می جوید. در آغاز، سیمرغ امر به صلح میکند و از رستم میخواهد به دلیل شوم بودن کشتن اسفندیار،  با دشمن خویش  از درآشتی  درآید. لیکن، اسفندیار سرسختی میکند و پیشنهاد صلح و آشتی را نمیپذیرد. ناچار، سیمرغ  رستم را با خود به کرانه دریایی دور میبرد و به او  دستورمیدهد  تیری از شاخه درخت گز بسازد. سپس یکی از پرهای خود را به رستم میدهد و به او می اموزد که چگونه آن  پر را در تیر ساخته شده کارگذارد.

با استفاده از این تیر جادویی، در نبرد با اسفندیار، رستم   تیر سیمرغ را به چشم اسفندیار میزند و او را از پای در میآورد.

روایت ها و تعبیر های گوناگونی پیرامون این اسطوره وجود دارد. عده ای بر این باورند که سیمرغی که تیر را به رستم  هدیه کرده، در حقیقت یک سیمرغ اهریمنی بوده و با ساختن این تیر اسباب نابودی اسفندیار، یکی از فرزندان ایزدان را فراهم آورده. حال، گروهی دیگر بر این باورند، که اسفندیار، از توان خود استفاده نادرست میکرده و از راه ایزدان منحرف شده بوده. به همین سبب، سیمرغ  قبل از هدیه تیر جادویی به رستم، از او میخواهد که هر آنچه مقدور است برای برقراری صلح با اسفندیار انجام دهد ، و تنها در زمانی  که اسفندیار در عداوت خود پا فشاری میکند، سیمرغ تیر جادویی را به رستم هدیه میکند 

اسطوره های ایران باستان - بخش سوم - اشیاء افسانه ای -- جام جمشید





جام جم یا جام جمشید

جام جم یکی از قدیمی ترین و پر ارزش ترین اشیاء باستانی است. گنجینه اسطوره ای پادشاهان پارسی، جام جم منتسب به پادشاه افسانه ای ایران باستان ، جمشید است. جام جم، یا جام جهان‌نما، جامی بود که همهٔ عالم در آن
نمودار می‌شده. مورخین باستان این جام را به جمشید نسبت داده اند و آن را جام جم و «جام جمشید» نام نهادند. همچنین، به آن «جام جهان‌نما»، «جام گیتی‌نما»، «آیینهٔ گیتی‌نما»، «جام کی‌خسرو»، «جام جهان‌آرا»، «جام جهان‌بین»، و «جام عالم‌بین» نیز گفته می‌شود

در نظم و نثر پارسی بارها از جامی به نام جام جهان‌نما، جام کی‌خسرو، آیینه سلیمان، آیینهٔ سکندر، و غیره یاد شده و فرهنگ‌نویسان گفته‌اند: جامی بوده است که احوال خیر و شر عالم از آن معلوم می‌شده است. جام جم یا جام جمشید که ساخته فرزانگان بوده است و هفت فلک در او معاینه و مشاهده می‌شده (شرفنامه منیری). پیاله جم و پیاله یا آئینه سلیمان و یا اسکندر که همه عالم در آن، بنا بر افسانه نموده می‌شد - ناظم الاطباء

همچنین، جام جهان‌نما در نظر مؤلفان «خدای‌نامک» پهلوی که مبنای تألیف شاهنامه قرار گرفت، جامی بوده است که صورت‌های نجومی و سیارات و هفت کشور (هفت‌اقلیم) زمین بر آن نقش شده بود و دارای نیرویی اسرارآمیز بوده است و هر واقعه‌ای که در پهنه جهان اتفاق می‌افتاده، بر روی آن منعکس می‌شده است. جام جم دارای هفت خط موازی از پایین به بالا بود که به ترتیب از پایین به بالا فرودینه، کاسه گر، اشک (خطر)، ارزق(سبزو سیاه)، بصره، بغداد، و جور نامیده شده بودند
 
بنا بر روایت های باستان، جام جم یا جمشید ، جامی جادویی بوده که حاوی آب مقدس است و هر آن کسی که از آب موجود در این جام بنوشد، به زندگی جاوید دست خواهد یافت. همچنین، میتوان با خیره شدن به سطح آبی که در جام جمشید موجود است، تصویری روشن از همه نقاط  جهان و یا اتفاقات آینده دید. با نگاه کردن به درون جام جمشید ، میتوان به همه اسرار جهان دست یافت

Sunday 15 May 2011

اسطوره های ایران باستان - موجودات افسانه ای -- پریا



پری یا پریا


پریان موجوداتی نیکو و نیک سرشت هستند که بنا بر روایت های گوناگون اجداد موجودات افسانه ای به مانند "ألف" ها یا "فرری" در اسطوره های غربی میباشند. بنا بر اسطوره های ایران باستان،  پریان، از زیباترین موجودات هستند. موجوداتی که از نژاد پریان هستند، اغلب دارای پوستهایی صاف، گیسوان روشن و چشمان رنگی هستند. ظاهر پریان، به مانند انسانها از یک دیگر متمایز است، لیکن همگی از زیبایی و نیک سرشتی بهره مندند. ایشان دارای بالهای شفاف هستند و همیشه به زیبا ترین و فاخر ترین نوع پوشاک ملبس هستند.   
 
پریان در سرزمین افسانه ای شادوکیام (سرزمین شادی و سرور) زندگی میکنند و پایتخت قلمرو ایشان شهر جوهرآباد  (جواهر شهر) است.


پریان دشمنان جاودانه  دیوان و دروج ها هستند و بیشتر اوقات خویش را در کار جنگ و مبارزه با نیروهای اهریمنی میگذرانند. به روایت قصه های باستانی، دیوان علاقه زیادی به آزار پریان دارند و در صورتی که بتوانند به پریان دست پیدا کنند ، ایشان را در قفس های آهنین حبس میکنند و میگذراند تا بر اثر مرور زمان از گرسنگی و تشنگی هلاک شوند.  به دلیل عداوتی که میان پریان و نیروهای اهریمنی موجود است، ایشان هیچگاه با دیوان یا دروج ها همکاری نمیکنند، حتی اگرمنافع شان در چنین همکاری باشد.


همچنین، پریان دارای قدرت پرواز هستند و در میدان مبارزه جنگجویانی چابک و زبردست می باشند. ایشان غالبا دارای قدرت های مافوق طبیعی هستند و از توانایی های خود در جنگ با نیروهای اهریمنی استفاده میکنند. لیکن، پریان دارای نقطه ضعف نیز هستند. بنا بر روایت های باستان، پریان تاب و تحمل لمس کردن آهن را ندارند و هر سلاحی که از آهن سرد ساخته شده باشد میتواند صدمات غیرقابل جبران یا مرگ آوری به پریان وارد آورد. حساسیت پریان به آهن به حدی زیاد است که در تماس با این فلز، ایشان تمام قدرت های خود رو از دست میدهند وتنها  تماس با آهن می تواند  به آنها صدمه بزند


 

اسطوره های ایران باستان - موجودات افسانه ای -- فرشته



فرواشی - فروهر - فرشته

در اسطوره های باستان، فرشته سمبل بخت نیکو و همچنین راهنمایی برای کمک به پایداری انسانها  در راه  ایمان و اهداف مقدس زندگی است. تصویری که از مردان ستبر با بالهای به مانند عقاب باقی مانده است، تمثیلی از باور مردمان باستان از تصویر  فرشتگان است.  این فرشتگان فاقد جنسیت هستند و وظیفه آنان محافظت از روح انسان ها است. بنا بر روایات های باستان، برای روح هر انسانی فرشته محافظی در نظر گرفته شده است

ایرانیان باستان بر این باور بودند که فرشتگان، موجوداتی جاودانه هستند که دارای  ظاهری پر صلابت، بالهایی فراخ وکالبدی نورانی  می باشند. لیکن، فرشتگان توان پنهان کردن بالها و فروغ نورانی خویش را دارند و میتوانند در هر زمان که لازم میدانند به صورت انسانهای عادی وارد دنیای فانی شوند


بنابر اسطوره های باستان، فرشتگان نیز به مانند انسان های دارای خصلت  ها و توانایی های گوناگون هستند، برخی از فرشتگان بسیار قدرتمند هستند  واز توانهای ویژه ای برخوردارند ، حال، برخی دیگراز فرشتگان میتوانند از قدرت کمتر و توان های محدود تری برخوردار باشند





فرشتگان، موجوداتی ساخته از نور و هوا هستند که از قدرت پرواز برخوردارند.  بنا بر روایات باستان، فرشتگان دارای قدرت انتخاب هستند و در صورتی که مرتکب اشتباه شوند یا از قوانین مقدس سرپیچی  کنند، مقداری از قدرت و توان خود را از دست میدهند و از مقام خود افول میکنند
فرشتگان نیز، به مانند سایر مخلوقات هوشمند میتوانند در کنار نیروهای اهورایی یا اهریمنی فعالیت کنند

اسطوره های ایران باستان - موجودات افسانه ای -- امشا





امشا یا جاودان بی مرگ


 بنا بر روایات های باستان ، امشا ها، جاودانان، انسانهای  بی‌مرگ یا نامیرایان هستند. امشا ها یا جاودانگان بی مرگ فاقد تقدس  ایزدان/ یا-ذاتا  هستند. امشا ها موجوداتی هستند با ظاهر انسانی و عمر بسیار طولانی، ولیکن هیچکس قابلیت  تشخیص ایشان را از دیگر انسانهای مرگ پذیر ندارد. جاودان بودن امشا ها به این معنی نیست که ایشان فنا ناپذیر هستند. امشاها نیز مرگ را میشناسند، لیکن مدت عمر ایشان از سایر انسان ها طولانی تر است، همچنین  قدرت  و مقاومت  جسمی ایشان از انسان های عادی بیشتر است.   


در داستانهای بجای مانده از عهد باستان، امشا ها در کنارسایر انسانها در جهان فانی زندگی میکنند و وظیفه ایشان کمک به  فرزندان ایزدان  است. بنا بر برخی از روایتها، در زمانهای گذشته، امشا ها در کنار ایزدان برای برقرای نیکی ها و در راه مبارزه با نیروهای اهریمنی فعالیت میکردند. اما، از زمان غیبت اهورا مزدا، امشا ها  دیگر به یاری ایزدان نمیشتابند و به حمایت و همکاری با فرزندان ایزدان بسنده میکنند.


برای این تغییر روش امشا ها هیچ توضیحی موجود نیست. عده ای دلیل آنرا غیبت اهورا مزدا میدانند و بر این گمان هستند که برخی از امشا ها از راز این غیبت طولانی مطلع هستند اما  دانسته های خود را با کسی تقسیم نمیکنند.


امشا ها، دو دسته هستند و به مانند سایر مخلوقات هوشمند میتوانند در خدمت نیروهای اهورایی یا اهریمنی فعالیت کنند


هرودوت، نویسنده یونانی در توصیف صحنه هایی از جنگ بین یونانیان و پارس ها، از لشکر ده هزار نفره جاودانان یاد میکند. مورخین دو گونه تعبیر از نوشتارهای هرودوت ارائه میدهند. عده ای بر این عقیده هستند که هرودوت به غلط از  گارد جاویدان ارتش امپراطوری پارس به عنوان جاودانان بی مرگ یاد کرده است. حال، گروهی نیز، بر این باورند که، امشا ها،  اعضای تشکیل دهنده گارد جاویدان پارس ها بوده اند و به همین دلیل در روایات های  گوناگون ، این جنگاوران جاویدان, شکست ناپذیر توصیف شده اند  

Saturday 7 May 2011

اسطوره های ایران باستان - موجودات افسانه ای -- هما


پرنده بهشتی، پرنده سعادت، سیمرغ، هما

 

هما یا پرنده بهشتی یکی دیگر از موجودات اسطوره ای ایران باستان است. هما را مرغ سعادت نیز ميخوانند و در اساطير زرتشتي هم از آن با نام «سائنا» يا «سيمرغ» ياد شده است. كلمه سيمرغ در اوستا به صورت <مرغوسئن> آمده كه جزء نخستين آن به معناي <مرغ> است و جزء دوم آن با اندكي دگرگوني در پهلوي به صورت <سين> و در فارسي دري <سي> خوانده شده  است. 


از آنچه از اوستا و آثار پهلوي بر جاي مانده، مي توان دريافت كه هما یا سيمرغ، مرغي است فراخ بال كه در کوه قاف،  بر درختي درمان بخش به نام <ويسپوبيش> كه دربردارنده تخمه همه گياهان است، آشيان دارد. در اسطوره های باستان، هما به صورت عقاب عظیم الجثه ای توصیف شده که دارای بالهای بزرگ  و دمی پر از پرهای بلند و رنگین است. جثه هما، آنقدر بزرگ نیست که بتواند انسانی را بر پشت خود جابجا کند. اما، به علت داشتن قدرت بدنی زیاد، میتواند انسانی را در حین پرواز در پنجه خود حمل کند. 


بنا بر روایات های باستان، هما توان انتخاب بهترین و دانا ترین حکمرانان را برای مردم داشته است.در قصه هاي باستان نقل شده  که وقتي پادشاه و يا اميري در ميگذشت و وارثي نداشت براي تعيين جانشين او مردم، همه در ميداني اجتماع کرده و هما را رها ميکردند و هماي سعادت روي سر و يا شانه ي هر کسی که  مينشست، او پادشاه يا امير آن کشور ميشد.


تنها ایزدان یا خداوندگاران توان احضار کردن این پرنده افسانه ای را دارند. برای حضور هما، ایزدان از یکی از پرهای دم این پرنده استفاده میکنند و با گرداندن این پر به دور سر خود  ندای حضور سیمرغ  را سر میدهند.


هما خود مرغی جاودانه است و بمانند سیمرغ افسانه ای یونان هرگز معدوم نمیشود. اگر در نبرد و پیکار و یا  بر اثراتفاقی ناگوار پیکرهما آسیب غیر قابل  جبرانی ببیند، ایزدان کالبد او را در آتش میسوزانند و در زمانی که آتش فروکش میکند، درمیان خاکستر کالبد همای، یک پر بلند و رنگین بجای میماند که نشانی از تولد دوباره هما و اعلام آمادگی او برای کمک به ایزدان است


صادق هدايت نيز در مورد هما نوشته است: «جمعي گفته اند كه آن كركس است كه مردار خورد و از آن جنس بسيار است به هماي بر سعادت معروف است. چنانچه گويند سايه آن بر هر كس افتد، پادشاهي و دولت يابد و لغت همايون هم كنايه از اين معني است. اينكه عوام در موقع تشكر ميگويند خدا سايه شما را از سر ما كم نكند، اشاره به همين مسئله دارد 


 

اسطوره های ایران باستان - موجودات افسانه ای - سرسوک



هادهایوش - سرسوخ - سرسوک  


سرسوک، یکی از موجودات افسانه ای در اسطورهای باستان است. سرسوک  در قالب یک گاو میش  توصیف شده، که دارای قدرت های افسانه ای است. داستان های مختلفی از خدمات سرسوک در افسانه های باستان موجود است. این موجود افسانه ای، با داشتن  پیکری ورزیده ,  قادر به حمل کردن انسانها بر گرده خویش بوده  و می توانسته با سرعتی اعجاب انگیز مسافت های طولانی را بپیماید. سرسوک، فاقد قدرت پرواز بوده، لیکن سرعت و توانایی او در  پیمودن آبها و گذار از کوهستانها، احساس پرواز را در کسانی که بر گرده خویش داشته، ایجاد میکرده


این مرکب افسانه ای  باستان تنها به ندای خداوندگاران پاسخ میدهد و در زمانی که ندای حضورش نواخته میشود، از درون زمین پدیدار میشود. در افسانه های باستان، روش معمول برای احضار کردن سرسوک، انداختن  چند تاراز موهای بدن او در آتش است. همچنین، بنا بر روایات های گوناگون، از بدن این موجود افسانه ای  مایه جادویی  بدست می آمده  که دارای خواص شفا بخش گوناگونی بوده

 

Saturday 23 April 2011

اسطوره های ایران باستان - قسمت سیزدهم







اهورا مزدا خسرو خداوندگاران نیکی 


اهورا مزدا، خداوندگار نور، نگهبان جاودانه نیکی ها، و خداوند خداواندگارن ایران زمین است. مظهر پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، اهورا مزدا  تجلی  ذات نور و حقیقت است. قدرتمند ترین خداوندگار باستان، اهورا مزدا، ابتدا و انتها ... آغاز و پایان تمامی نیکی هاست


در تحلیل روایت های باستان در وصف اهورا مزدا، عده ای او را همان پرودگاریکتا، یزدان پاک، خداوندگارعالم هستی، قادرمطلق، دادار دادگر یا خدای متعال میدانند




لیکن، تعبیر دیگری نیز  موجود است که بنا بر آن، اهورا مزدا را تنها مظهر تجلی صفات نیک ذات لایزال میداند. اهورا مزدا، دشمن تاریکی هاست ... او ذات نور و نیکی و حقیقت است ...نیکی مطلق، حقیقت مطلق، نورمطلق است و ....  تاریکی، بدی یا دروغ  را گذری بر او نیست! با استناد بر این روایت، اهورا مزدا  ... پرودگار عالم هستی و خالق نیکی ها و بدی ها نیست. اهورا مزدا دشمن جاودانه اهریمن است نه خالق او و در جنگ پایان ناپذیر میان روشنایی و تاریکی ...اهورا مزدا  خداوندگار جاویدان و شکست ناپذیر روشنایی ها است




حال، در بسیاری از روایت های باستان، تشخیص میان اهورا مزدا و پرودگار عالم  هستی به عنوان دو وجود مستقل آسان نیست. در برخی از متون موجود، اهورا مزدا  وجودی مستقل اما متصل به پرودگاری  مطلق و قائم به ذاتی مجزا است، و در برخی  دیگر از نوشتارهای باستان، اهورا مزدا و پرودگار یکتا غیر قبل تفکیک هستند


بنا بر روایت های موجود، اهورا مزدا، خسرو خداواندگاران ایران زمین، بیش از دو هزار سال است که  دنیای باقی  و فانی را ترک گفته و توسط هیچ یک جاودانگان دیده نشده. علت غیبت طولانی اهورا مزدا بر هیچکس عیان نیست، اما نتایج این غیبت در دنیای فانی بر بسیاری از انسانها مشهود است 


اهورا مزدا کجاست؟ این سوالی است که به شیوه های گوناگون بر بسیاری از زبانها جاری است:  گویی که دیگر خدایی نیست...یا اگر هست، دیگر در میان ما نیست


به روایتی، غیبت طولانی مدت اهورا مزدا  مرتبط به آغاز هزارگان چهارم، یا به عبارتی دیگر آخرین هزارگان جهان فانی است. بنا بر روایتهای باستان، جهان فانی چهار هزارگان خواهد داشت و در طول این مدت، شکست یا پیروزی نیروهای اهورایی در پیکار دائمی با نیروهای اهریمنی  سرنوشت دنیای فانی را رغم میزنند. اما، نبرد نهایی میان نیروهای روشنایی و اجیران تاریکی  در آغاز آخرین هزارگان به وقوع میپیوندد


آخرین هزارگان، زمان بازگشت اهورا مزدا و هزارگان ظهور سوشیانت است

اسطوره های ایران باستان - قسمت دوازدهم


میتراس، میهر، مهر: میترا الهه خورشید،  خداوندگار حقیقت و راستی, نگهبان عهد و قانون، و دست عدالت الهی


میترا الهه خورشید و نگهبان حقیقت و راستی مقرب ترین و والا ترین خداوندگار ایران زمین است. نگهبان جاودانه عهد الست، پاسدارنهایی عدالت و قانون، قاضی القضات  یا دست عدالت الهی است. در میان خداوندگاران باستان، میترا خطیرترین مسئولیت ها را بر عهده دارد. از میترا، بارها به عنوان دست راست اهورا مزدا یاد شده است

مسئولیت برای میترا پدیده تازه ای نیست. او به عنوان :  نگهبان عهد و قرداد ها  در دنیای فانی و باقی ، پاسدار حقیقت، سردمدار مبارزه با اهریمن، پدرخوانده  معنوی فرزندان فانی یا_ذاتا ها یا جاودانگان،  قاضی نهایی اعمال انسانهای فانی در بارگاه عدالت الهی، وظایف متعدد و سنگینی را بر عهده دارد و این وظایف را به نیکی و با موفقیت به انجام میرساند


میترا، از ادامه اعتماد و اتحاد در بین خداوندگاران نیکی پاسداری میکند و در غیاب اهورا مزدا  ضامن  خستگی ناپذیر بقای نیکی ها است. او قاضی نهایی اعمال مردگان به هنگام وفات است و ضامن گذر بی خطر روح انسان ها، پس از مرگ، ازدنیای فانی به دنیای باقی است. همچنین، میترا، سمبل خورشید  و پاکی و نور است. لیکن، شناخت میترا منحصر به اسطوره های باستانی ایران زمین نیست. میترا، پر آوازه ترین پیکارگر اسطوره ای در تاریخ باستان است و درایت و توان او در ابداع شیوه های نوین در آئین های رزمی فرا تر از مرز های ایران زمین را به تسخیر در آورده. بنابر شواهد تاریخی موجود، در روم باستان، آئین نیایشی برای تقدیراز جنگاوری  و دلاوری میترا وجود داشته است
   
در روایت ها، میترا همیشه در قالب مردی جوان با موهای  تیره، ستبر و چابک با چهره ای  آرام و  لبخندی بر لب دیده شده است. لبخند این خداوندگار نور و خورشید بر یاد هر رهگذری میماند. او با صدایی آرام، عمیق و شمرده سخن میگوید و صداقت و حقیقتی که در پشت سخنان وی پنهان است،  قلب حقیقت طلبآن  را تسخیر میکند

ظاهر میترا اغلب غیر رسمی است و بیشتر از پوشاک ساده و بی تکلف استفاده میکند. میترا همیشه به صورت یک انسان دوست داشتنی که هدفی بجز کمک به انسانها، یا بهبود بخشیدن به امور برای ساختن  دنیایی بهتر ندارد، شناخته میشود. لیکن، حقیقت قدری با احساساتی که میترا در افراد بوجود می آورد متفاوت است. میترا، خداوندگار عهد و پیمان است و زمانی که در کاری به قضاوت مینشیند، در اجرای حکم،  نیت افراد را چندان حائز اهمیت نمی داند و تنها پایه او برای سنجش عملکرد افراد، میزان صداقت در وفای به عهد است. میترا تنها پایبند به قانون است، فارغ از اینکه  اجرای بجا و کامل این قانون به چه کس یا کسانی آسیب میرساند


در قالب یک انسان فانی، میترا همیشه به صورت مرد عمل، شخصی  درستکار و پایبند به عهد، و دوستی صادق و فداکار توصیف شده است، لیکن، دوستان میترا به خوبی میدانند که  لبخند مهرآمیز او میتواند، در یک لحظه،  به نگاهی شماتت بار تبدیل شود .....و خاطره نگاه میترا، بغایت فراموش ناشدنی است


 تجربه زندگی در کنار انسانهای فانی تجربه دلپذیری  برای میترا نیست. اما او وظیفه و ماموریت خویش را به بهترین نحوی انجام میدهد. میترا را میتوان در نقش یک دادستان کارکشته، مسئول اینترپل یا سازمانهای مبارزه با جنایات و اعمال تروریستی، وکیل پناهندگان، تاریخ نویسی جنجالی و حقیقت گو یا  فرمانده ارتش تصور کرد.  در هر نقش و مقامی که میترا ظاهرشود، وجود او و همکاری با او امید به موفقیت را در دلها زنده میکند. میترا همیشه سبب میشود تا دیگران مشتاقانه نهایت تلاش خود در انجام وظایفی که بر عهده  گرفته اند بکار گیرند...حضور میترا همیشه مشوق بهترین خصلتها در افراد است. متاسفانه، این امراغلب  سبب محبوبیت بیش از حد میترا و فرزندانش شده و گرفتاری هایی در این ارتباط برای ایشان ایجاد میکند. چنانکه به خاطر نزدیک شدن و مورد تائید قرار گرفتن، دوستان و اطرافیان میترا و فرزندانش میتوانند دچار حسادت و درگیر رقابت شوند و در این زمانها میترا یا فرزندانش باید به عنوان واسطه برای برقراری آرامش در بین اطرافیان خود وارد عمل شوند . این  وظیفه ایست که گاهی اسباب مزاحمت و نگرانی خاطر را برای او یا فرزندانش فراهم میکند


 برای میترا، وظیفه پدری، وظیفه ای مقدس است.  میترا توجه خاصی به فرزندان خود دارد و حتی در زمانی که خود او همیشه قادر به مراقبت از آنان نیست، همیشه در غیاب خود، چیزی یا کسی را به محافظت از فرزندان خویش می گمارد.  بسیاری از فرزندان میترا،  خاطرات و داستان های متعددی از کمک های "فرشته نگهبان" خود دارند...این تنها تا زمانی است که ایشان هنوز متوجه نشده ند که این فرشته نگهبان کسی بجز پدر معنوی شان نیست


فرزندان میترا معمولا پایبند به ارزشهای معنوی و آرمان های والایی هستند و تمام  توان خود را برای کمک به دیگران و بهبود امور در جهان به کار میبرند. از آنجا که در دنیای امروز، کسب موفقیت نیازمند زیرپا گذاشتن برخی از ارزش ها  و یا تعدیل معیارهاست، پایبندی به حقیقت و صداقت راستین  در راه  ارزش ها و آرمانهای نیکی میتواند  میراث سنگین و بسیار مشکلی برای  فرزندان میترا باشد. فرزندان میترا، معمولا تلاش میکنند تا راسخ و پایدار با صداقت و راستی وظایف خود را به انجام برسانند. لیکن، از آنجایی که قدری انعطاف لازمه پیروزی است، خصلت پایبندی  و عدم انعطاف  در فرزندان میترا  مشکل ساز بوده و بارها اسباب ناکامی ایشان در انجام پیروزمندانه ماموریت هایی که بر عهده داشته اندرا فراهم آورده

خصلتهای غالب در فرزندان میترا : استقامت، ابهت، پایبندی به اشا (پندار، گفتار، کردار نیک)، عدالت خواهی، راهنمای معنوی، آتش، خورشید، ستیز و پیکار
توانایی ها و گرایشهای فرزندان :  ریاست، پایداری و صداقت، پلیس بازرسی و تحقیق، بحث و مناظره، سیاست، آگاهی و حضور
 

اسطوره های ایران باستان - قسمت یازدهم



زمیاد - زامیات - زم : الهه زمین
زم خداوندگار خاک و زمین یکی دیگر از جاودانگان ایران باستان است. به روایات اسطوره های باستان، ملک خسروانی زم همان زمین خاکی است که با امانت به انسانها سپرده شده.  زمین، یکی از اولین شاهکارهای  خلقت است. بر خلاف باورهای قومیتی موجود، زم، فاقد احساسات و عواطف مادرانه است و با عملکردی
حساب شده و به دور از احساسات به انجام وظایف خود می پردازد


در زمانی که زم، برای خود ماموریتی را در نظر میگیرد، همیشه راهی برای به ثمر رساندن این ماموریت یافته و آن را به بهترین نحو ممکن به انجام می رساند. شیوه عملکرد زم همیشه حساب شده،  با آرامش و گاهی حتی بیرحمانه است, زیرا که برای رسیدن به اهداف مورد نظر، این الهه زمین از توسل به هیچ دستاویزی سر باز نمی زند
در جنگ حاکم برای تعیین سرنوشت این دنیای خاکی، الهه زمین از وارد آوردن ضربهای مهلک و کارساز پرهیز نمیکند. از نظر زم، جهان خاکی صحنه حقیقی پیکار است و رسیدگی به امور مربوط به دنیای فانی در راس همه الویت ها قرار دارند. زم،  امور دنیای باقی را ارج میگذارد، اما, تمامی  تلاش خود را  تنها  متوجه جنگ حاکم در بین نیروهای روشنایی و تاریکی بر روی زمین کرده است, چرا که او، جهان فانی را خط اول جبهه جنگ با اهریمن و نیروهایش میداند
 
 زم، به مانند سایر جاودانگان باستان، بارها زندگی فانی را در کنار فرزندان خویش تجربه کرده. بنا بر روایات های باستان، زم، اغلب به صورت زنی سی یا چهل ساله با لبخندی زیبا چشمانی نافذ دیده شده است. ظاهر زم به اقتضای زمان و مکان تغییر میکند، و میتواند در هیبتی زیبا یا معمولی ظاهر شود.  زم را میتوان در نقش یک فعال محیط زیست، رئیس انجمن حمایت از حیوانات، وکیل مدافع، یا مامور رشوه خوار یک وزارت خانه دولتی تجسم کرد


فرزندان زم، لزوما شباهتی به مادر معنوی خویش ندارند. ایشان غالبا افرادی مستقل و با استعداد هستند. زم، به ندرت در زندگی فانی فرزندان خویش دخالت میکند، اما،همیشه مراقب و نظاره گر اعمال فرزندان خود هست و اهداف گوناگونی را در سر راه آنان قرار میدهد.  در ارتباط  با فرزندانش، رسیدن به هدف مطلوب برای زم، بر همه چیز ارجعیت دارد، این الهه زمین،  فرزندان خود در انجام ماموریت هایی که به عهده  دارند، تنها نمیگذارد. فرزندان زم، اغلب میدانند که وارث رسالت مهمی هستند و برای انجام آن هرگز تنها نمی مانند. حتی، زمانی که توضیحی برای دانسته ها و احساس خود ندارند، این فرزندان، باورهای خود را زیر سوال نمیبرد  و به مانند مادر معنوی خویش، با پشتکار و درایت رسالت خویش را به ثمر میرسانند




خصلتهای غالب در فرزندان زم : استقامت، درست کاری، وابستگی به طبیعت، شخصیت مرموز
توانایی ها و گرایشهای فرزندان زم : قدرت بدنی، علاقه به ؛ تحصیلات دانشگاهی، سیاست، کسب علم و وابستگی به زندگی 
 

اسطوره های ایران باستان - قسمت دهم



 وحیو - واتا - رام ..... واتا : الهه  باد و هوا و فرشته مرگ
واتا، خداواندگار باد و باران، یکی از جاودانگان ایران باستان است. واتا،  نگهبان اولین تنفس برای حیات در هنگام تولد  و باز پس گیرنده آخرین تنفس زندگان  در لحظه مرگ است.  در اسطوره های باستان، واتا یکی از قدرتمند ترین خداوندگاران است. قدرت او ناشی از توانهای بدنی نیست، بلکه به این دلیل است که در مقابل  قدرت واتا،  که پایان دادن به حیات انسانهاست، هر توان دیگری بی معنا و بیهوده می نماید


واتا، در کنار دیگر جاودانگان ایران زمین، دست اندر کار نبرد با تاریکیها و دشمن سرسخت نیروهای اهریمنی است. کسانی که در روزگاران پیشین،به جانب واتا،  دست به دعا بر میداشتند، نیایش نامه ایشان آمیخته ای از شکرگزاری و التماس برای مصونیت ازمرگ بوده.  در اسطوره های باستان، واتا ، تنها الهه ایست که به مانند پلی میان نیروهای روشنایی و تاریکی عمل میکند و عملکرد او از سایر خداوندگاران متمایز است


ارتباط  واتا  با در خداوندگاران نیکی ها شفاف نیست. در روایات های باستان، داستانهایی از همکاری  واتا  با نیروهای اهریمنی وجود دارد. لیکن، او در بیشتر نبردهای افسانه ای  با اهریمن، به کمک خداوندگاران نیکی آماده و در کنار ایشان مبارزه کرده.  واتا همیشه به طور مستقل عمل میکند و تا به امروز، رفتارهای ضد و نقیض او، بزرگترین دلیل نارضایتی  خداوندگاران نیکی ها به شمار می آیند.  واتا، نیازی به توجیه کردن عملکرد های خود ندارد، و درجواب انتقاد دیگر خداوندگاران نیکی از رفتارهایش، کرده های خویش را جایز و لازمه حفظ هوشیاری نگهبانان نیکی ها میداند


واتا، نیز به مانند سایر جاودانگان اسطوره ای، بارها زندگی فانی را در کنار انسانهای دیگر تجربه کرده. در روایات ها، واتا، درقالب مردی جوان ، خوش سیما و بلند قامت توصیف شده است، که همیشه لبخند جذابی بر چهره دارد. واتا را میتوان در نقش مرد جوان و خانه به دوشی تصور کرد که از شهری به شهری دیگر سفر میکند و گاه از طریق جیب بری، گاه از راه کاری شرافتمندانه امرار معاش میکند. او میتواند، در نقش محافظ  شخصی فردی صاحب قدرت فعال باشد و  یک تنه از جان و امنیت این شخص دفاع کند, یا، در نهایت، واتا را میتوان در نقش یک صوفی مسافر تجسم کرد که در طول سفر خویش، ایمان و اعتقاد رهگذران را قوت میبخشد


فرزندان واتا دارای شخصیت های دوگانه ای هستند و از ارزش های اخلاقی ضد و نقیضی دفاع میکنند. این فرزندان توان از خود گذشتگی و فداکاری را دارند، لیکن، در یک لحظه، میتوانند تبدیل به اشخاصی خودخواه  و بی منطق شوند. واتا در زندگی فرزندان خود کوچکترین دخالتی نمیکند و به ندرت توقع  انجام عملی خاص را از ایشان دارد.  فرزندان راستین واتا دارای شخصیت های قوی، مستقل  و درخشان هستند. واتا از داشتن  یک ارتباط اجباری یا دستوری با فرزندان خود گریزان است. او آزادگی و استقلال فردی را ارج می نهد و ترجیح میدهد تا  با فرزندان خود آزادانه و از راه  دوستی  و رفاقت همکاری کند.


   خصلتهای غالب در فرزندان واتا : چابکی، ذکاوت، پایبندی به خصلتهای نیک، مغلطه گری، تخریب، سرکشی ، تماس با مرگ، آسمان   
توانایی ها و گرایشهای فرزندان واتا: ورزشکاری، هوشیاری، مهارنفس، قدرتمند، جنجالی، با وجود، دغلباز


 
 

Thursday 21 April 2011

اسطوره های ایران باستان - قسمت نهم


وهرام ، بهرم ، بهرام : خداوندگار رزم و پیکار، الهه قدار فتح  و پیروزی و نگهبان آتش مقدس

بهرام یکی دیگراز جاودانگان اسطوره های ایران باستان است. او الهه پیکارجاودان  با  نیروهای اهریمنی، دشمن تاریکی ها، نگهبان آتش مقدس و سمبل یک جنگجوی  ورزیده و قدار با طبیعتی قاطع و روحیاتی تند است. در اسطوره های باستان، از بهرام ، به عنوان دست آهنین  پرودگار یا مشت آهنین یزدان نیزیاد میشود

بنا بر روایت های باستانی ، بهرام،  مبتکر شیوه جدیدی در اصل جنگاوری بوده است و اصطلاح جنگجویان،  مبنی بر اینکه: "بهترین روش دفاع ، حمله است"، ساخته و پرداخته اوست

بهرام، هرگز حامی کسانی که از پشت به دشمنان خود خنجر میزنند نیست. او، ترجیح میدهد تا دشمنان خود را مستقیما و بدون تأمل از پای در بیاورد و مخالف روش  صبر و مدرا با نیروهای اهریمنی است. بهرام، هوشمندانه و متهورانه  فرصت حمله ای را که دشمن  در سر می پروراند، با  حرکتی  قاطع و برق آسا نابود میکند


 بهرام مشوق خشونت نیست و در پشت ظاهر تند و قاطع خود، قلب رئوف و مهربانی را پنهان میکند. لیکن، این الهه پیکار، بهتر از دیگر خداوندگاران باستان به طبیعت مخرب موجود درغالب انسانها آگاه است و مدارا  و یا تمکین در برابر خشونت را در هیچ مبارزه ای جایز نمی داند.  کسانی که دوش به دوش این الهه رزم و مقاومت جنگیده اند، به خوبی میداند که او هرگز سنگر خود را، حتی در زمانی  که پیروزی ممکن نیست، خالی نمیگذارد و تا انتها به مبارزه ادامه میدهد... باشد تا پایداری او در پیکار ادامه حیات و بقای نیکی ها باشد

یکی از خصلت های مشکل ساز این الهه رزمجو، این است که بنا بر باورهایش، هر آن کسی که دوست نیکی ها نیست، دشمن محسوب میشود . در طول قرنها، بهرام، دشمن تاریکی ها و نگهبان آتش مقدس،  شاهد سقوط  تدریجی ارزشهای نیک در جوامع انسانی بوده است. او سایه پلید اهریمن را که آهسته، آهسته بر جهان فانی غالب میشود دنبال کرده و نظاره گر فروپاشی ابتدایی ترین اصول نیکی در دنیای امروزی بوده. بهرام،  تجربه های متعددی در پیکار با  نیروهای اهریمنی اندوخته است و  به همین سبب، او جهان امروز را بیشتر همراه  با نیروهای اهریمنی می انگارد


فرزندان بهرام نیز بمانند پدر معنوی خود شخصیتی تند و ستیزجو دارند و اغلب ازچنان اعتماد بنفسی برخوردارند که, منش و گرایش هایشان, احساس ناخوشایندی را در برخی از افراد به وجود می آورد . بهرام، معمولا در زندگی فانی فرزندان خود دخالت نمیکند مگر اینکه نیاز به همیاری برای پیکار با نفوذ کردارهای اهریمنی داشته باشند
 
فرزندان بهرام بیشتر تمایل به انجام کارهای عملی و پایه ای دارند، اما، ایشان براحتی می توانند به کارهای یدی و سطحی نیز بپردازند. تا زمانی که به مانند پدر معنوی خویش، فرزندان بهرام،  پاسداران نیکی و پیکارگران با اهریمن هستند ، شغلی که  برای خود انتخاب میکنند اهمیت چندانی ندارد. آوازه نیک و خوش نامی فرزندانش برای بهرام اهمیت بیشتری از نوع شغلی که ایشان در زندگی فانی برای خویش انتخاب می کنند دارد
 
خصلتهای غالب در فرزندان بهرام:  قدرت بدنی، مقاومت بدنی ، پایبندی به "اشا" یا ارکان رستگاری (پندار و گفتار و کردار نیک)، تمایل  با دانش های رزمی، وابستگی به آتش 
توانایی ها و گرایشهای فرزندان بهرام : فرماندهی، رهبری، تمایل به تحکم، جنجال سازی، مناظره گری ، قدرت طلبی