همیستگان یا برزخ
سرزمین جاویدان، جهان باقی، آخرت یا خطه خدایان نام هایست است که در اسطوره های باستان به مقر ایزدان و جایگاه ابدی روان موجودات اطلاق میشود. این خطه به چند بخش گوناگون تقسیم شده که هر یک دارای خصوصیات مشخصی می باشند و جایگاه مقرری برای آفریدگان هستند.
همیستگان (برزخ)، بمعنای همواره یکسان و جاودانه آرام است. به روایت اسطوره های باستان, در مرده کشور, برزخ جایگاه روان هایی است که در طی زندگانی خویش در تردید زیستند
همیستگان (برزخ)، بمعنای همواره یکسان و جاودانه آرام است. به روایت اسطوره های باستان, در مرده کشور, برزخ جایگاه روان هایی است که در طی زندگانی خویش در تردید زیستند
کسانی که در طول زندگانی خود، بدی و خوبی را یکسان پاس داشتند در هنگام گذر به "مرده کشور"، پل چینوت را باریک، ولیکن قابل عبورخواهند یافت. به هنگام عبور، صدای فریاد های پر رنج و درد افتادگان به گوش گذر کننده گان میرسند، فریادهایی جاودانه، مملو از رنج و دردمندی آنان که گذر از پل چینوت را ندانستند. روان هایی که از فراز پل چینوت نگاهی به قهقرا میفکنند، تنها صحرای عظیمی را مشاهده خواهند کرد که مملو است از موجوداتی کوچک و دردمند درحرکتی مداوم! ایشان، افتادگانند
پس از عبور از پل چینوت، روان را گذر بر سرزمینی است مسطح و فاقد هر گونه ویژگی، این مکان را سرای برزخ گویند که در پهلوی به آن نام همیستگان داده اند. در زمانی که در ترازوی سنجش ایزدان، دستاورد تبهکاری و نیکوکاری یکسان شد، ناگزیر، روان درگذشتگان نه از بخشایش فردوسی بهره مند گردد و نه از شکنجه دروغ در آزار باشد و جایگاه ابدیش در همیستگان قرار گیرد
همیستگان مکان خوشایندی نیست. به روایت اسطوره های باستان، همیستگان سر زمین پهناوری است که بر فراز آن تنها آسمان است و دیگر هیچ! بر این سرزمین، نه خاک موجود هست و نه پناه گاهی برای آرامش ابدی روان مردگان. در همیستگان خورشید همچنان طلوع و غروب میکند، اما طلوع خورشید خوشایند نیست، چرا که پناهگاهی برای فرار از گرمای تابش یا سرمای غروب در دسترس نیست. اعتدال و آرامش تنها زمانی بر همیگستان حکم فرماست که خورشید نیمه برخواسته در حال طلوع یا نیمه نشسته در حال غروب است
روان را آرامشی ابدی در این مکان نیست، لیکن تنها معدودی لب به شکایت خواهند گشود، چرا که روان سروران همیستگان، خاطره مشاهده رنج افتادگان را به هنگام گذر از پل چینوت همیشه به یاد خواهد داشت